دایـره مینــا
 
منتخب آثار حمیـد رضـا ابراهیــم‌ زاده
 

توسعه فرهنگ وتمدن اسلامی با رویکرد اتحاد اسلامی

وحدت اسلامی  به عنوان بزرگترین آرزوی خدا و رسولش در جهان بینی امت اسلام مورد توجه قرار گرفته است.

خورشید اسلام با رویکرد پیام صلح وآرامش جهانی با بعثت نبی اکرم  در مکه طلوع کرد ، وبا توسعه این هدف مترقی جهانی شد.

پس از رحلت پیامبر وانقطاع باب رسالت ،پیروان اسلام درروند رهبری امت اسلامی به چند فرقه تقسیم شدند واز آن پس، جنگها ونزاع ها وفساد وجنایاتی در لایه های مختلف امت اسلامی بروز کرد.که منجر به آسیب جدی  بر پیکره امت واحد اسلام گردید.

 بزرگترین عوامل این آسیب ها:

1-   برداشت نا صواب از قرآن وسیره رسول خدا

2-   عدم پایبندی به اصل گفتمان صلح ونزج نهال نوپای اسلام وجدی نگرفتن توصیه های نبی اکرم توسط  خواص.

3-   عدم تلاش برای حفظ پیکره امت واحده.

4-  اختلاف ورقابت  برسرگفتمان رهبری اسلامی.

5-   تغییر مطالبات امت اسلامی بر اثر خوانش جدیداز دین اسلام وتحریف در دین.

6-   انزوای خواص وعدم میانجی گری برای رفع شبهات وکدورت ها.

7-   تلاش برای ارتداد وقتل مخالفین درونی.ودشمنی با منتقدین با سیاست تکفیر وتفسیق.

8-   به بازی گرفتن قرآن واحادیث برای نیل به اهداف وتمنیات شخصی.

9-  جنگ های داخلی ثمره ی قشریگری وظاهر پرستی وانحصار طلبی .

10-هزینه کردن از اسلام برای تشکیلات وآبروی تشکیلاتی رهبران.

11-  جعل احادیث وروایات به صورت گسترده ورسوخ نااهلان به تفسیر قرآن.

12-  تحریک دشمنان خارجی برای نزاع بین ادیان وجنگهای بزرگ صلیبی و...

13-  تحریک دشمنان قسم خورده برای ایجاد مذاهب وفرقه های جعلی

 

اکنون پس از 1420سال انباشت اختلاف کلامی وفقهی و ا صولی،وحدت بین المسلمین  با  رفتار نا مطبوع برخی از علماورهبران  شیعه وسنی ، به راحتی امکان پذیر نیست.

فتوا وحکم به مباح بودن خون شیعیان از یک طرف وفحاشی به خلفا وناموس پیامبر وحکم به مرتد بودن رهبران اهل تسنن  از سویی دیگر دامنه آتش فراق را از هر نسل به نسل دیگر گسترده تر میکند.

متاسفانه صرف دسترسی به قدرت و رسانه ، بسیاری از علما و مروجین دینی در تلاشهای مذبوحانه خود از معبر منابر وشبکه های تلوزیونی اقدام به تخریب چهره اتحاد اسلامی  ودر نهایت تمام انرژی خود را برای اثبات حقایقی که هیچ وقت نسبت به هم اقناع کننده نیست.و بازده آن جز نفاق وکینه وبددلی نسبت به هم وفروپاشی انسجام اسلامی وفرصت طلبی دشمنان نیرنگ باز برای رخنه در این شکاف های ریز ودرشت است.

یکی از بزرگترین حرکت هایی که در قرن اخیر با آن مواجه هستیم. هتک حرمت مسلمات دینی امت اسلام است.هتک قرآن وهتک ساحت حضرت رسول امری بسیار رایج است که همه ساله با انتشار کتاب وداستان وفیلم وکاریکاتور ومقاله وبازیهای کامپیوتری و...امت اسلامی را به واکنش وا می دارد.

مسلمانان جهان با توجه به گستردگی جمعیت ، وتمرکزدر منطقه لولای سه قاره واحراز منابع مقتدراقتصادی وسیاسی،وتاثیر گذار بودن خدماتشان بر جهان، هنوز هم نتوانسته اند.بر این مشکلات فائق بیایند.بزرگترین دلیل نیل به این توفیقات ، انحصار طلبی ومصلحت طلبی و منفعت طلبی است.

بطور قطع آزادی بیان منجر به این نخواهد بود که به مقدسات وآزادی آزادگان جهان  نقض شود.اگر کشورهای  اسلامی عضو سازمانهای بین المللی بجای اتلاف وقت خود بر سر بسیاری از منازعات بیهوده وگذرا بر سر تعیین وتصویب کنوانسیونها ومواد الحاقی به کنوانسیونها برای خاتمه دادن به هر گونه تعرضات وتوهین های مذهبی متمرکز کنند. بی شک اقدام موثری برای مهارآتش  جنگها ی سرد وبرخورد تمدنها وکشمکشهای ومنازعات سیاسی ونظامی  صورت می پذیرد.

بسیاری ازکشورهای اسلامی در فکر ایجاد ارتش متحد اسلامی وبانک واقتصاد متحد اسلامی هستند، اما دلیل عدم توفیق رادر جاهایی غیر از تنش زدایی بین خود جستجو میکنند.داشتن مسلماتی چون اعتقاد به توحید ونبوت خاتم الانبیا و معاد یکسو به نظر می رسد.و علما و مفتیان اسلامی درکنفرانس های  تخصصی باید هرچه بیشتر به سمت اتحاداسلامی ورفع تنش درونی وسلائق فی ما بین اقدام نمایند.همچنین نیاز کشورهای اسلامی به خیزشها وحرکت های اسلامی تحت لوای بیداری اسلامی بسیار ضروری ومناسب به نظر می رسد. تلاش و همت این خیزش ها می تواند بیدارگر اذهان به خواب رفته و دستگیر و یاور محرومان باشد.

البته خیزشهای اسلامی که به صورت دائم ویا پاره وقت در خدمت آزادی ورهایی از استعمار وبردگی واعتلای اسلامی  اقدام به فعالیت می کنند، بعضا خطرشان از دشمنان اسلام بیشتر است.

آفت هایی که خیزشهای اسلامی را به چالش کشیده است، بی تردید خانمان سوز وبرانداز است.

برخی از آسیب های رایج خیزش های اسلامی  شامل:

1-  تاکید بر اجرای شریعت در بخشهای زندگی وفراموشی سایر حوزه ها.

2-   قشری گری وسطحی نگری در فهم شریعت.

3-   گسست از علما، اندیشمندان وروند اجتهاد اصیل ومترقی.

4-  خود شیفتگی وانحصار گرایی براساس  اجتهادات ناصواب.

5-   شیفتگی وپذیرش برخی از دیدگاه های غربی به نام نو اندیشی اسلام.

6-   گرایش به خشونت وتروریسم.

7-  دگماتیسم سازمانی ومصلحت گرایی تشکیلاتی (علنی و یا بانقاب).

8-  یاس ونومیدی وکاهلی وجمود ورکود.

 

با علم به این حقیقت در می یابیم که امت اسلام نیازمند به همدلی برای سازماندهی فعالیتهای جهانی است .رهبران وعلمای جهان اسلام باید به فکر اتحادیه کشورهای اسلامی با حوزه سیاسی واقتصادی مشخص باشند تا بتوانند ازامنیت بالاتری برخوردار شوند.

امنیت اقتصادی و سیاسی ونظامی امری است که کشورهای اسلامی با آن بیگانه شده اند. وما امت واحده نیازمن به اقتصاد ورفاه واحدی هستیم که در مقابل صعوبات، پشتوانه امت اسلام باشد.ودر کلان سیاستهای بهداشت ودرمان ودارو .فرهنگ وتمدن.اقتصادوتولید وبازار کار ومصرف تعریف شده ای  داشته باشیم.

آفتهایی که سازمان فعالیتهای متحد اسلامی را مخدوش می کند:

1-  توسعه طلبی تبعیض گرایان برخی از علما ورهبران دینی بر سر منافع وتمنیات شخصی.

2-    کشمکش درون سازمانی برای احرازهرم تشکیلات

3-  کشمکش برای ادا وترویج سلائق بومی ومذهبی

4-  انزوای اندیشمندان ونخبگان با رفتار سرد و سیاسیون.

5-  انحصار طلبی احزاب  وسلائق داخلی بر سرمصوبات کلان.

 

برای برون رفت از این نقائص باید ابتدای امر انصاف وهدف امر رااولویت بخشید. وفضای  ابقای حرکت را باز نگه داشت واز افراط و تفریط و پرداختن به حواشی وسلائق چالش بر انگیز دوری جست. وتلاش همه جانبه برای جذب نخبگان وحمایت طلبی از توده ی مردم را رونق بخشید.بیداری اسلامی را تحکیم بخشید وامت اسلامی را برای رستاخیز بزرگ اسلامی تربیت وترغیب نمود.که همه این موارد با تلاش همگانی همه سران کشورهای اسلامی بویژه علما ونخبگان آن کشورها موثر واقع می شود.

انتظار می رود با گسترش نسل جدید مسلمانان، رهبران وزعمای دینی تلاشهای عملی بیشتری را برای اتحاد وانسجام اسلامی بروز دهند.وبا تنسک به مشترکات دینی سایه جمود وخشونت را از گَرده ی امت اسلام بردارند وبرای توسعه فرهنگ وتمدن اسلامی واشاعه پیام صلح جهانی همت گمارند وچهره ی زیبا وواقعی اسلام راجهان  بشناسانند.

دوام توفیق و عزت و سلامتی همه خادمان به اسلام  و مسلمین را از ذات اقدس ربوبی خواهانم.

    والی الله المصیر              

 حمیدرضا ابراهیم زاده 

براساس طرحی ازاتحاد اسلامی

1382/1/5 - شیراز

 

تمامی حقوق مربوط به این اثردرانحصارمولف محفوظ است.


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه سی ام آبان ۱۳۹۷ توسط حمیـــدرضـا ابراهیـــــم‌ زاده

ولادت حضرت محبت ،

رسول مهر وعطوفت،

پیام آور عشق ومودت،

نبی باعظمت حضرت خاتم الانبیا مبارک باد .

تصویر مرتبط

 

  

 

 


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه سی ام آبان ۱۳۹۷ توسط حمیـــدرضـا ابراهیـــــم‌ زاده

خلیل

هنگامی که انسان به تنگنا و بحران دچار می شود ازخود می پرسد عیب کارهایم چه بود؟

اولین نکاتی که بخاطرش می آید دخالت مشاوره و یا رفاقت با برخی از افراد. ووابستگی اش با برخی ازمکانها ووابزارها و اعلام و...است

درآن زمان که اندیشه اش درحال بازیابی خطاها واشتباهاتش هرروزنه ای را می کاود، می گوید: ای وای کاش این دلبستگی ورفاقت بین ما نبود.

رفاقت با افرادی که بوی سلامت وکرامت وفطرت نمی دهند؛ افراد بخیل. نادان. خودفریب ومغرور . شهرت طلب. شهوت پرست . بی شعور و حریص وآزمند . ترسو و... همیشه باعث فشارها وخلا ها وچاله های عمیق درکارکردهای ما می شود وبه تدریج به ما رنگ و بوی آنهارا خواهد داد.

هنگامی که ازچشم اندازهای خود دورشویم درمی یابیم که دلیل اینهمه دوری فقط وفقط گرایش به فرد وافراد. کتاب ومشرب.فضا وگروه. وحزب. ابزارها و ...رفتارهایی بوده است که مارا از حیز انتفاع خارج کرده و از چشم اندازها و آرمانهایمان منحرف و دور ساخته است.

انسان هدفمند وهوشیار برای خود آرمانها وافق مشخصی برای تکامل وپویایی آرمانهایش دارد.

نشست وبرخاست ما با هرآنچه که آرمانهایمان را به تدریج مورد دستخوش قرار می دهد، اشتباهی نابخشونی است.

مرحوم استاد ما شخصیتی به غایت حکیم و اندیشمند بود برای آگاه کردن ما از محیط ورفیق ناهمگون ازمثالی درعمل استفاده کرد که تلالو آن هنوزپس از بیست وپنج سال  در ذهنم می درخشد.

غروب تابستانی گرم از باغ روبروی خانه ی استاد خربزه های رسیده جمع کردیم که عطرمسحورکننده ای داشت. خربزه هایی که ازشدت حب و شیرینی ورایحه ی دلفریب، دلشان ترکیده بود.

هوا گرم بود ومن هم به خربزه ارادت واشتیاق عجیبم پنهان نبود ونیست. هیچگاه نشد شهد خربزه مرا بیازارد. واین عطش سیری ناپذیرم به خربزه ای که همش آب و بو است ازچشم استاد دورنماند.

به مناسبتی یکی ازهمسایگان درآن غروب در زد و مقداری گوشت بره برای تبرک به منزل استاد آورد.

همسایگان واهالی دهکده لطفی وافر به استاد داشتند.و به همین مناسبت ما هم ازاین لطف طفیلی بی نصیب نمی ماندیم.

 غروب ها قبل ازاینکه درس وبحث مان با بچه های گروه وهم مباحثه ای های عزیز شروع شود . ابتدا یک پذیرایی مختصر. شربت و چای و یا به فرا خور موقعییت فصل وایام ، نوشیدنی و خوراکی برای بچه ها  می آوردیم.

منزل استاد بزرگ بود. وایشان دربین باغی زیبا ومجلل سکونت داشت. من هم دریکی ازاتاق ها اتراق کرده بودم و بیشتر روزها وشب ها همانجا کنارشان می ماندم. اغلب اوقاتم را درآنجا مطالعه می کردم ویا بعد از کار و امور روزمره آنجا استراحت می کردم.

 یا بچه های گروه که نوه ها و خانواده واقوام استاد بودند درآن اتاق اتراق می کردند.

اتاق نسبتا بزرگ که درطبقه ی بالای ساختمان قرار داشت  که  پنجره ی  مشرف به آفتاب صبح  وغروب منظره ی زیبایی به آن می داد وما دراین اتاق  گرد هم می آمده وگفتگو  واستراحت می کردیم و خوش می گذراندیم.

اتاقم قفسه ای پرازکتاب داشت ومیزکوچک تحریری هم گوشه ی شرقی کنارپنجره صبح  قرار داشت که اغلب چند نفری روی آن خط  تمرین می کردیم ویا متن می نوشتیم. چند قلمدان داشتم که خودم با نی  بامبو درستش کرده بودم مملو ازقلم های خوشتراش برای خوشنویسی و یک قلمدان هم پراز خودکار ومداد و... و همچنین یک لیوان مدادرنگی وماژیک.

یک گلدان بلوری زیبایی هم داشتیم که یکی ازبچه ها زحمتش را کشیده بود. به هرمناسبت وفصلی گل درآن می گذاشتیم . اغلب رز سفید مهمان ما می شد.

روی تاقچه ی پنجره ی صبح هم یک گلدان سفالی شمعدانی بود. وآنطرف پنجره ی غروب هم چند گلدان سفالی ازگل شمعدانی چیده شده بود. پنجره ها باز بودند وباد صدای قهقه ی مستانه مان را  تا قله ها به سوغات می برد. وبرای مان هوای مطبوعی ازکوه ودریاچه  به ارمغان می آورد.

پرده ی اتاقم توری ابریشمی سفید رنگ و نازکی بود که با هرنسیمی گیسویش به هوا برمی خواست و دلداده اش می شد.

کف اتاقم ازچوب درست شده بود. دیوارش هم به چند تابلوفرش وتابلوی نقاشی  زیبا آراسته بود.

اتاقم را دوست داشتم.

اتاقی که بهترین لحظات و روزهای زندگی ام درآن سپری شد.

به هرحال آن غروب قبل آمدن بچه ها ، استاد فرمود پیازی پیداکن برای شام کباب مخصوص برایتان درست کنم. عرض کردم روشش را بمن بفرمائید انجام بدهم. فرمود نه خودم می خواهم کباب بسازم دوست داری بیا و ببین.

پیاز نسبتا بزرگی را از زنبیل مطبخ پیدا کردم . کم پیش می آمد مزاحم حاج خانم برای اینگونه ازکارها بشویم. ایشان هم سرشان به  کارهایشان گرم بود وبا همصحبتی با بچه ها ونوه ها وکارهای منزل ازسالمندیشان لذت می بردند .

استاد، به هیبت وقامت  پیاز سیری فرمود وگفتند؛ باشه نصفش کفایت می کند من نصفش کردم ونصف دیگر را فرمود خرد کن . تا گوشت را درآن عمل بیاورم.

اما نصفه ی مازاد را به دستم داده وفرمود:عزیزجان ! این نیمه را بااین خربزه ی چاک چاک  شکری ، داخل  جا یخی بگذار تا خنک بشه.

من هم هردو را داخل سینی گذاشتم.

یخدان ما یک صندوق بزرگ نیم متر دریک متری از جنس یونولیت یا چوب پنبه ی ضخیم بود. که بجای یخچال ازش استفاده می کردیم. تهش یخ وبرف سفت بود ویک سینی یا لایه صاف چوب پنبه که فضای درونی یخدان را می گرفت،  رویش گذاشته بودیم تا غذا ها را روی آن ثابت نگه داریم وبعد هم درپوش چوب پنبه بود که یخدان چفت و قفل می شد.

کمی بعد بچه ها آمدند و درس شروع شد. همهمه ی کلاس ما ستودنی ترین نجوا وهمهمه ای است که تا کنون شنیده بودم.عطر سخن وجستجو وپژوهشگری بچه ها استاد را به وجد می آورد. و من مسحورهمین شعف وشادمانی بودم.

ساعت هایی که برما می گذشت. زمان را مانند مادیانی سرخوش بر دشت وسیع وآزاد می تازند و ما دیر متوجه زمان می شدیم.

در آن شامگاه پایان درس ، من، کنفرانس بحث آزاد مان درباره ی آیه ی " یا ویلتی لیتنی لم اتخذ فلانا خلیلا "  (فرقان 28) را انجام می دادم ،که خلیل سرخی آتش برروی ذغال است که  براثرهمنشینی با حرارت شدید آتش، ذوب و گداختگی و این سرخی خوشرنگ برذغال حاصل می شود. و... مصادیق زیادی ازاین درهم ذوب شدنی هارا گفتم. حتی به گل هم اشاره کردم. که طبق فرمایشات شاعران و لطیفان ادب وسخن ؛ حتی گل هم درهمنشینی با خار مغرور می شود.

ای گل نشستن با خسان پیوسته ات گر خوست   روزی بیاید کز تو نه رنگی به جا نه بوست

با غیر اگر که آشنا از چه به من یار است     سالک به من گر بی وفا از چه به اغیار است. (حسن صدر سالک اصفهانی)

سخن به درازا کشید ویکی ازبچه ها چیزی گفت؛ که گاه دوری از برخی افراد باعث طرد وانحطاطشان می شود یا باید دستشان را بگیریم و یا باید از داشته هایشان چشم پوشی کنیم. این درحالی بود که یکی از ما جدیدا با فردی دوست شده بودیم که به ظاهر دانش خاصی داشت ولی درباطن کردار و دانشش برای ما نه تنها سودمند نبود بلکه همنشینی اش برای ما می توانست آسیب زا باشد و استاد از این موضوع باخبر بود. منتها اصلا زبان به پند و هشدار نگشود. واین فرصت برایش پیش آمده بود که کارستان بکند. حرف و خطابه های ما همه درلفافه  مزین بود و مبحث به هیچوجه شفافیت برای کانون گذاشتن برسرآن موضوع پنهان را نیافت.

استاد فرمودند : دستگیرباید حجاب نیک وپشتیبان وپشتوانه ای  برای آلوده نشدنش داشته باشد که این حجاب و پشتوانه  پارسایی ودانش اوست به هرحال اگراین دستگیری به همنشینی بیانجامد مصداق همان گل می شود.

اصالت خار همینی است که هست. درکنارگل هیچ خاری  ترک ماهیت نمی کند، اگرچه ازیک ریشه تغذیه می کنند. زیرا ماهیتش همین خاربودنش هست. وهمین خاربودنش هست که گل را درخود محصورمی کند وبلکه ماهیت کل را به غرور و انزوا وخودشیفتگی سوق می دهد...

یکی پرسید : چرا دست گیر برای نجات و کمک به کسی نباشیم که  همنشینی اش برای مان بد است؟

استاد روبه من کردند وفرمودند:عزیزجان  پارسا کیست ؟

گفتم : کسی که احتیاط می کند و زیرک است تا آلوده نشود.

فرمود: آفرین ! احتیاط از روی زیرکی.

آن کس که پارسایی می ورزد و احتیاط می کند نمی خواهد که آلوده شود.البته امر به معروف ونهی ازمنکر مراتبی دارد که برهرمسلمانی مطابق با احراز شرائطش واجب کفایی است.

بعضی ها می خواهند شیطان را هم نجات دهند ویا به ابلیس رانده شده امر به معروف کنند.در حالیکه به پارسایی و پرهیزکاری نیاز دارند.

ازکسانی نباشید که در توهم نجات به خواب زدگان ، نجابت خود را می بازند.

وگرنه ابلیس هم با  توجه به اندک خردش که در توهم گرفتار است می شود بیدارش کرد.

 اما نه اینطور نیست.! او خود را برتر می شناسد و در توهمش لجاجت دارد و به آن پایبند وپایدار است.کمک وهمنشینی به ابلیس آن می کند که شرط بندگی وپارسایی و احتیاط نیست. باید از اینگونه افراد به خدا پناه برد.

وقتی کسی که نخواهد بیدارشود . بیدارنمی شود چون درخواب نیست. بلکه خود را به نشنیدن زده است.

صم بکم عمی فهم لایرجعون. او کصیب من السماء فیه ظلمات.../ بقره18

خداوند برای خردمندان پارسایی را تاکید و سفارش فرمود.

وبه پیامبرش فرمود: ازلجاجت لجوجان  روگردان باش.

واژه ی اعراض در قرآن بارها تکرار شده است. . وعلت آن نیز روشن است..

واعرض عن الجاهلین . واعرض عن المشرکین. و...

فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ/ سوره حجر94

خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ / اعراف 199

حیات انسان آنقدر بسیط نیست که بتواند خود را برای نجات لجوجان درلجن پندار وکردارشان آلوده کند.

بهتراست  به همان مراتب موکد سفارش به معروف کنیم. واز منکر بازداریمشان. واگرنشد تکلیف برما برداشته می شود این وظیفه حکومت است که تشکیلاتش را برای بازدارندگی منکرات استفاده کند.

اما برای پارسایان وخرد مندان و نیک باوران و افراد عادی فقط مراتب کفایی آن امر مترتب است.

دفاعیه هارا به نوبت شنیدند و سپس بمن امرفرمود یک پذیرایی بفرمائید تا کباب آماده شود.

 من هم رفتم خربزه های قاچ شده  وخنک را برای بچه ها بیاورم.

خربزه رادرظرفی گذاشتم تا برای بچه ها قاچ  و تقسیم کنم.

به صحن کلاس یا پیشخوان وروبروی بچه ها که رسیدم استاد باتبسمی نگاهی به قامتم انداختند. وبه یکباره این نگاه درهم گره خورد و من همه ی راز نگاهش  را ازبرشدم .

دفاعیه ام این بود:

دوستان عزیز!.

 این خربزه خوشبوی خوش عطر شکری دراثرهمنشینی با  حضرت پیاز هم اکنون بوی پیاز می دهد.

این شما واین هم طعم جدید جناب خربزه.

خربزه بااین همه عظمتش. با آن همه شکوه ورنگ ولعابش. با همه ی نجابت ووقارش بوی پیازمی دهد...

پایان جلسه به کباب خوری انجامید. ولایه های صحبت به همنشینی های لازم وملزوم ختم شد. همشینی هایی که همدیگررا کامل می کنند.  نیمه های گمشده ی هم هستند و یا پازل همدیگررا کامل می کنند . زندگی پراست ازاین همه  ناهمگونی ها وتناسبات، مثل همین کبابی که به نیش می کشیم. گوشتی که به همنشینی پیاز نیاز داشت. و خلیل جناب پیاز شد...

دوست خوب. رفیق همراه. یارغار و گرمابه وگلستان وهمنشین ماانسانها به غیرازهمنوعان وکتاب ها وفضاها ومحیطی که با آنها انس گرفته و همراه می شویم ، خود وجودمان است که اغلب با ما غریبه می شود. تربیت وتهذیب نمی شود و درخود شراره های حیوانیت وخشم وشهوت را می خروشاند.

 گاه این دوست وهمنشین غریبه خودمان هستیم. که درونمان را تربیت وتهذیب و تطهیر نکرده ایم.

همه ی ما انسانها با مجموعه مختصاتی که برما مفروض است؛ درخود بمب خطرناکی را ساخته ایم. که این بمب چیزی جز توهم وغرور یا خودفریبی نیست. غرور و توهمی که با ما دوست وهمنشین می شوند ومارا به انحراف واشتباهات نابخشودنی سوق می دهند. این بمب هوشمند زمانی منفجر می شود که بداند ما بااین انفجارنابود خواهیم شد.

آگاه باشیم ونگذاریم که این بمب دروجودمان ساخته شود. وقبل ازانفجار با توکل برخدا ویاری خواستن از او ودوستان گرامی اش وبا ابزارنیک پنداری ونیک اندیشی و ونیک گفتاری ونیک رفتاری  وپاکیزه نگهداشتن درون وپارسایی ،آن را خنثی کنیم.

والی الله المصیر

حمیدرضا ابراهیم زاده

26 آبان 1397

 

 

تمامی حقوق مربوط به این اثردر انحضارمولف محفوظ می باشد


نوشته شده در تاريخ شنبه بیست و ششم آبان ۱۳۹۷ توسط حمیـــدرضـا ابراهیـــــم‌ زاده
 

آغاز ولایت عهدی حضرت صاحب الامر امام زمان 

را به ساحت شریف آن حضرت و به عموم شیعیان ومنتظران قدوم مطهرش

وهمه ی آزادگان جهان تبریک عرض می نمایم

 

 

 

ای که باسلسله ی زلف دراز آمده ای

فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای

ساعتی ناز مفرما بگردان عادت

چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای

پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ

چون به هر حال برازنده ناز آمده‌ای

آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل

چشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ای

آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب

کشته غمزه خود را به نماز آمده‌ای

زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم

مست و آشفته به خلوتگه راز آمده‌ای

گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده‌ ست

مگر از مذهب این طایفه بازآمده‌ای  / حافظ

 

  ولی موعود ما سرت سلامت

 

حمید رضاابراهیم زاده

 


نوشته شده در تاريخ جمعه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۷ توسط حمیـــدرضـا ابراهیـــــم‌ زاده

 

بابای مهر تابان پدر امام خوبان

 

حضرت امام حسن عسکری(ع)

 

نتیجه تصویری برای امام حسن عسگری دایره مینا

 

 8 ربیع الثانی  سال 232هجری در شهر مدینه چشم به جهان گشود.

پدرش حضرت امام هادی دهمین پیشوای شیعیان

ومادر والا گهرش سوسن یا سلیل زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت را داشت، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد.


این زن پرهیزگار در سفر همراه  امام عسکری (ع) به سامرا ا رحلت کرد.

کنیه آن حضرت ابامحمد بود.

صورت و سیرت امام حسن عسکری (ع)


امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت. ابروهای سیاه کمانی، چشمانی درشت و پیشانی گشاده داشت. دندانها درشت و بسیار سفید بود. خالی بر گونه راست داشت.

امام حسن عسکری (ع) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی باشکوه و وقار و مفسری بی نظیر برای قرآن مجید بود. راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد.

دوران امامت


به طور کلی دوران عمر 29ساله امام حسن عسکری (ع) به سه دوره تقسیم می گردد:
دوره اول 13سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت.
دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت.
دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت می باشد.

دوره امامت حضرت عسکری (ع) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود. خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلندپروازیهایی داشتند.

امام حسن عسکری (ع) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانید. زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را - به وسیله آن دو غلام - آزار بیشتری دهد، اما آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گراییده بودند.

وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند، می گفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمی گوید.

عبیدالله خاقان وزیر معتمد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات می کرد به احترام آن حضرت برمی خاست، و آن حضرت را بر مسند خود می نشانید. پیوسته می گفت: در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیده ام، وی
زاهدترین و داناترین مردم روزگار است.

پسر عبیدالله خاقان می گفت: من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم می پرسیدم. مردم را نسبت به او متواضع می یافتم. می دیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او می باشند.

با آنکه امام (ع) جز با خواص شیعیان خود رفت و آمد نمی فرمودند، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت.

از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت، اموال و اوقات شیعه، به دست کسانی سپرده می شد که دشمن آل محمد (ص) و جریانهای شیعی بودند، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود.چنانکه نوشته اند که احمد بن عبیدالله بن خاقان از جانب خلفا، والی اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به اهل بیت رسالت، نهایت مرتبه عداوت را داشت.

نیز اصحاب امام حسن عسکری، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود، کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد می زیستند، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی، پس از شهادت حضرت رضا (ع) معمول داشت، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترین نوع درگیری واداشته بود. این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی، این همه سختی را تحمل می کرد، و لحظه ای از حراست (و نگهبانی) موضع غفلت نمی کرد.

اینکه حضرت هادی (ع) و حضرت امام حسن عسکری (ع) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه می نمودند - کمتر معاشرت می کردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع) نزدیک بود، و مردم می بایست کم کم بدان خو گیرند، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنان عجیب نیاید.

باری، امام حسن عسکری (ع) بیش از 29سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (ع) می رسیدند بر جای گذاشت.

در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد، و فرهنگ شیعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته های دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی ، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام، گردید.

در قدرت علمی امام (ع) - که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه گرفته بود - نکته ها گفته اند. از جمله: همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانید و بعدها از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت درآمد.

شهادت امام حسن عسکری (ع)


شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260هجری نوشته اند.

در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است: فرزند عبیدالله بن خاقان گوید: روزی برای پدرم (که وزیر معتمد عباسی بود) خبر آوردند که ابن الرضا - یعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد. خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد.

یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند. و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود، و از احوال او آگاه شود. بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است، و ضعف بر او مستولی گردیده. پس بامداد سوار شد، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات (داور داوران) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند.

و این کارها را برای آن می کردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال 260 ه. ق آن امام مظلوم در سن 29سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود.

بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد... تا دو سال تفحص احوال او می کردند....

این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص) می پیوست، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد. بدین جهت به بهانه های مختلف در خانه حضرت عسکری (ع) رفت و آمد بسیار می کردند، و جستجو می نمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند.

به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (ع) و حضرت موسی (ع) تکرار می شد. حتی قابله هایی را گماشته بودند که در این کار مهم پی جویی کنند. اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهید خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ کرد، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموریت الهی خود را انجام دهد.

باری، علت شهادت آن حضرت را سمی می دانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد، از کردار زشت خود پشیمان شد. بناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، به ویژه در مأموریتهایی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع) در میان بود، برای معالجه فرستاد. البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود.

بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست. مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند.

ماجرای جانشین بر حق امام عسکری (ع)


ابوالادیان می گوید: من خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع) می کردم. نامه های آن حضرت را به شهرها می بردم. در مرض موت، روزی من را طلب فرمود و چند نامه ای نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهی شد و صدای گریه و شیون از خانه من خواهی شنید، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود.

ابوالادیان به امام عرض می کند: ای سید من، هرگاه این واقعه دردناک روی دهد، امامت با کیست؟
فرمود: هر که جواب نامه من را از تو طلب کند.

ابوالادیان می گوید: دوباره پرسیدم علامت دیگری به من بفرما.
امام فرمود: هرکه بر من نماز گزارد.

ابوالادیان می گوید: باز هم علامت دیگری بگو تا بدانم.
امام می گوید: هر که بگوید که در همیان چه چیز است او امام شماست.

ابوالادیان می گوید: مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چیز دیگری بپرسم. رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتی به در خانه امام رسیدم صدای شیون و گریه از خانه امام بلند بود. داخل خانه امام، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکری را دیدم که نشسته، و شیعیان به او تسلیت می دهند و به امامت او تهنیت می گویند. من از این بابت بسیار تعجب کردم پیش رفتم و تعزیت و تهنیت گفتم. اما او جوابی نداد و هیچ سؤالی نکرد.

چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود، خادمی آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ایستاد، طفلی گندمگون و پیچیده موی، گشاده دندانی مانند پاره ماه بیرون آمد و ردای جعفر را کشید و گفت: ای عمو پس بایست که من به نماز سزاوارترم.

رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ایستاد. سپس آن طفل پیش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوی امام علی النقی علیه السلام دفن کرد. سپس رو به من آورد و فرمود: جواب نامه ها را که با تو است تسلیم کن. من جواب نامه را به آن کودک دادم. پس �حاجزوشا� از جعفر پرسید: این کودک که بود، جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمی شناسم و هرگز او را ندیده ام.

در این موقع، عده ای از شیعیان از شهر قم رسیدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسیدند: بگو که نامه هایی که داریم از چه جماعتی است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببینید مردم از من علم غیب می خواهند! در آن حال خادمی از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت: ای مردم قم با شما نامه هایی است از فلان و فلان و همیانی (کیسه ای) که در آن هزار اشرفی است که در آن ده اشرفی است با روکش طلا.

شیعیانی که از قم آمده بودند گفتند: هر کس تو را فرستاده است امام زمان است این نامه ها و همیان را به او تسلیم کن.

جعفر کذاب نزد معتمد خلیفه آمد و جریان واقعه را نقل کرد. معتمد گفت:

بروید و در خانه امام حسن عسکری (ع) جستجو کنید و کودک را پیدا کنید. رفتند و از کودک اثری نیافتند. ناچار �صیقل� کنیز حضرت امام عسکری (ع) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اینکه او باردار است. ولی هرچه بیشتر جستند کمتر یافتند.

خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نیز در کنف حمایت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان می باشد. درود خدای بزرگ بر او باد.

 

 

شهادت مظلومانه امام حسن عسگری را به فرزند برومندشان حضرت امام عصر تسلیت عرض می نمایم

 

حمیدرضا ابراهیم زاده

1388/11/29

 

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف محفوظ است


نوشته شده در تاريخ پنجشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۷ توسط حمیـــدرضـا ابراهیـــــم‌ زاده

هیچ چیزی گران تر از حس خوب نیست.

سخت می کوشیم تا رفاه مان را ذخیره کنیم.

وگاه سخت می کوشیم تا پول بخریم.

  افسوس که رفاه مان را دراین قمار می بازیم تا پول بخریم.

 

نتیجه تصویری برای بیت کوین

 

و دراین توهم گمان می بریم که می توانیم پول بدهیم تا حس خوب بخریم.!!!.

واقعییت این است که باپول نمی شود حس خوب خرید. همیشه این پول است که برگرده ی مردم سوار می شود.

هنوزکسی نتوانسته است پول را خر خویش کند. بس که این خرچموش وگریز پاست.و این پول است که به لطائف الحیل ازانسانهای بی برنامه سواری می گیرد.

بگذارید راحت تربگویم :

این پول است که انسان های متوهم  را می خرد

پول به راحتی خرپولها را خر خویش می کند.

خرپولها درتوهم بزرگی به سرمی برند که برگرده ی زمین وزمان وجناب پول سواری می خورند.

ازتوهم بیدارشان کنید ونشانشان بدهید که چگونه آنها خر جناب پول شدند

خر پولها، خرپول و بلکه دارایی پول محسوب می شوند

و بیش ازدیگران به پول سواری می دهند وخرپول هستند

توهمی به نام دارایی در انسانها ی بی برنامه چنان آتش عطشی  برمی افروزد که  آنهارا خرپول می کند

واین گونه آدمیت را از وجودشان می رباید و آنان را مبدل به خرپول می کند

وباز هم افسوس که چه دیر بالغ می شود درک انسان . که بداند ؛

حضرت دارا  خر را خر آفریدند و انسان را انسان...

حس خوب  حس آدمیت است. حس جاودانگی. حس بخشش. حس وجود.حس معشوق بودن. حس دوست داشتن وعشق ورزیدن. حس مبارک و مفید بودن ...

هیچ کدامشان را نمی شود با پول خرید

حتی سلامتی و لحظه ای بیشتر زندگی کردن و لذت بردن از بودن را...

حس خوب را باید خودمان بیافرینیم  وخودمان تکثیرش کنیم

حس خوب  با تکثیر کم نمی شود وهمچو شعله ای است که هزاران شمع را روشن وبیدارمی کند

 حس خوب فقط با خست وتنفر و توهم تمام می شود.

حس خوب فروشی نیست.  

درهیچ بازاری به دنبالش نگردید

گران ترین متاعی است که بر روی آن نوشته اند :

غیر قابل فروش

غیرقابل روتوش

غیر قابل سرپوش ...

بدترین قمار زندگی باختن یک حس خوب است.

وآن گاه که زمان می گذرد ؛ خاطره اش شیرین ترین دردی است که خاطرمان را با رشک همراه می سازد.

والی الله المصیر

 

حمید رضا ابراهیم زاده

25 آذر1390

 

تمامی حقوق مربوط به این اثردرانحصار  مولف محفوظ است


نوشته شده در تاريخ سه شنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۷ توسط حمیـــدرضـا ابراهیـــــم‌ زاده

گفتگو:

  سوال : سلام... چرا  اغلب در رفاقت رکب  ویا ازپشت خنجر می خوریم و یا در روابط عشقی مسدود می شویم

 با سلام وآرزوی سلامتی وسعادت وبهروزی

 لیاقت رفاقت

 لیاقت آدم ها با تلاش برای حفظ متانت، حیا، بردباری، نجابت، وفاداری و رازداری  اثبات می شود.

اصولا مدیریت خشم و شادمانی و یا در کل مدیریت بحران برای هر شخصی نشان دهنده ی عزت نفس اوست.

 انسان متعادل در تمام رفتارهایش هدفمند و با برنامه است و مدیریت نافذی در خشم و شادمانی و بحران ها دارد.

 گذر زمان وفراز ونشیب های دوران دوستی  غبار خستگی، دلزدگی، یاس و ناامیدی را به رخ دوست نمایان  می نشاند و نشان می دهد که بعضی ها خواهان رفاقت پاک و صمیمیت  بی آلایش را با ما خواهان نبودند.

دوست داشتن هاشون با حساب و کتاب  و مطابق با تمنیات و مطالبات یکسویه  خودشان بوده و توقعات و مطالباتی در همراهی و رفاقت هاشون داشتند که این نیاز را در ما جستجو می کنند.

 خیلی خوبه که نیازشون با ما مرتفع میشه... اما بد است که نمک نشناسی می کنند. و یا هر گونه هواداریتان را برای خودشون به سبک و رای خودشون ترجمه می کنند.

 شما را در قواره اسباب و یا  کسی می بینند که نیازهای آنی شان مرتفع می کنید.و بدترین برداشت را از مهرتان دارند. و تصورات غلط و لوثی را از مهرورزی ها و تجاهل ها و تساهل و تسامح تان دارند...

 معتقدم این سبک رفاقت ،کاملا سادگی و سهل انگاری و زیان به وجود و شخصیت شما است.

 باید مبانی رفاقت ها سنجش و ارزیابی  بشه تا  هدفمند وموثر باشه.

 رفاقت معامله و بده و بستان نیست.عشق ورفیق را بی حساب باید دوست داشت.

 ولی انتخاب رفیق  امری است که نیاز به دوراندیشی و تدبیر دارد.

درانتخاب وسنجش  رفیق  آیتم های تناسب هویتی ملاک است.

 صداقت، نجابت، رازداری و امانتداری و بردباری و متانت مهمترین پایه های انتخاب رفیق است.

 تناسب  سن و طبقه و جنسیت و. تحصیلات و شغل و... چندان اولویتی ندارد.

 اما دقیقا تناسبات هویت معنوی همانند سبک اندیشیدن و صداقت ونجابت وبردباری و... خیلی مهم است.

 دررفاقت آیتمی است بنام ایثار ومحبت بی چشمداشت. که این امر بصورت آنی  در قلب رسوب نمی کند.

 دررفاقت صمیمانه؛

 نگاه نمی کنیم که من چقدر قربونتون رفتم که شما  هم باید همان قدر  فدام بشید.

 اگه واقعا دوستم داری باید باتوجه به لیاقتم فدام بشی وبرعکس.

 ایثار وبذل مهر باحساب وکتاب  وآمار و فراوانی داده ها مشخص نمیشه.

 دررفاقت صفت آینه بودن بین دوستان رخ می دهد

 آینه ی شفاف همه واقعیت هارا به شخص نشان می دهد. ودوست ورفیق بی کلک هم همینطور شفافیت دارد

 وقتی عیبم را می گیرید ومی گویید اینطوری برازنده تری، من رشد می کنم

 اما وقتی انتقادم بکنید وجایگزینی برای انتقاداتتان نباشه دارید مرا به سخره و لجن می کشید.

 اگه بیهوده ازمن تعریفی بکنید وخطاهای بزرگ وفاحش مراتشویق کنید درحقیقت مرا درآتشی بزرگ هل داده اید

اگه جلوی دیگران خوردتان کنم فقط  شخصیت  مجهول وخاکستری خودم را برای شما و بقیه نشون میدهم

 اگه بمن میگی سیگار نکش. بو میدی ریه ات عفونی میشه داری منو نجاتم میدی  .

  این استبداد نیست که بمن بگی آقا اینو نپوش وقار تورو مخدوش میکنه .  این جا نرو برات سخت میشه. با فلانی زیادی  ایاق نباش ممکنه برات درد سربشه...

  اگه بتونی خوب دلیل بیاری که همه ی اینا به ضررمنه. اونوقت واقعا فکر میکنم باید درسلیقه ام تجدید نظر کنم  وشما را به عنوان حامی وراهنما ودوست وآینه ام بپذیرم.

 استبداد اینه که نگذاری دنیام را درست بشناسم.یا توی مسائل خصوصی ام آزاد باشم.

 مهمترین عصاره رفاقت ارضای نیازهای درونی وجلب حمایت ومحبت واحساس احترام متقابل هست

آدم با انتخاب درست عشقش ویا دوستای صمیمی اش از  لحاظ  معنوی  ارضا میشه.

 چون رضایت قلبی طرفینی هست وهربذری که شما منتشرمی کنید همان رااز آینه ی خود درو می کنید. اما گاهی وقتها محض پرکردن تنهایی هامون با یه تنهای دیگه رابطه می گیریم.

 چون یه مدت باهم خوش بودیم و همدیگر را درک کردیم ، گمان می بریم این آدم خیلی بهمون نزدیکه درصورتیکه  این شخص پایه ای در احساساتمان نداره.

انگار  پاره آجری  بودیم براش  که خواست لای جرزش رابا وجودمان  پرکنه.

سوء استفاده ازاحساسات وعواطف  برای پرکردن خلا ها وتوقعات وتوهمات درواقع معضل امروز جامعه ی رفاقتی ماست.

همیشه از پشت خنجر خوردن تلخ تر از رویارویی وتقابل بوده است. همیشه عنصر وپدیده ی خیانت تلخ وگزنده است.

 خیانت وبی وفایی هنگامی رخ می دهد که پایه های تناسبات یا مشترکات هویت معنوی در رفاقت کامل نباشد

 اینها را باید دقت کنیم که رفیق جون جونی کسی هست که درشرائط گوارا وناگوار باهامون  یک رنگ هست.

آزمون زمان  وسنگ محک زمانه اینقدر قوی هست که خلوص جنس ما وفلز وجودمان را به هم نشون بده

 اقتدار محبت موقعی حاصل میشه که بتونیم  بهش اعتماد کنیم واعتمادشو  بخودمون جلب کنیم وبرای هم معتبر باشیم

 اعتقاد واعتباری که نزد هم پیدا می کنیم باعث میشه که قیمتی بشیم وبتونیم :

  روحمون. احساسمون. دل وزبانمون. جنسیت و بدنمون .و... را به عشق بوهمسر ویا رفیقمون عرضه کنیم

 همینطوری نمی توانیم جای اسم یه نفر توی شماره ی مخاطب  بنویسیم : نفس. جیگر. عشقم

 این واژگان قیمتی اند و این عبارت ها برامون مقدس هست.

 همینطوری کشکی وسرزبونی نیست به یکی بگیم دوستت دارم.اما واقعا این حرف تاریخ انقضا داشته باشه

 دوست داشتن تاریخ انقضا بردار نیست. وماهم نمی تونیم هرکسی را به خونه ی دلمون راه بدیم.

 خیلی ها اجنبی اند. دزدند. فرصت طلبند. و با نقاب وارد احساساتمون می شوند.

 انگار اومدند وقت وجوانی وعقیده و احساساتمون را بدزدند یا بازی بدهند وبروند

 پس با لیاقت افراد سروکار داریم. نه زبون نرم اونها  برای ادای نیازهاشون.

  وگرنه داریم معامله میکنیم. ومعامله دررفاقت معناش مستهجن ومبتذل هست

 هرچیزی وهرکسی  که  روح و روانمون را  بازی بده وتحقیر کنه ، مبتذل و ضایع هست

 کسی که همیشه به دنبال نقطه ی ضعف ما شتاب برمی داره  وکنجکاو هست تا فهرستی از ضعف های مارا آمار درست کنه وبه رخ بکشونه  و با نیش و کنایه و طعنه همواره  ذهن و روان مارا در فشار و ناگواری قرار بده ، نمی تونیم  او را بعنوان دوست بپذیریم.

دلبستن ورفاقت با آدم هایی که باور وپشتوانه ی اعتقادی  ندارند حماقت هست

 چون اینا هیچی برای از دست دادن ندارند.ازکسی که چیزی برای ازدست دادن نداره باید ترسید.

 از کسی که آبرو وکرامتی برای خودش ویا همنوعانش قائل نیست ویا آبروئی نداره باید دوری کرد

  اینجور افراد همه چی براشون  دروغه. و مانند مگس بدنبال زخمی برای نشستن و عفونی کردن می گردند...

 آدمهای بخیل. حسود. هتاک و جسور و بی تفاوت و ظاهربین و دم دمی مزاج که خودشون را برتر از همه می دونند وغرور کذائی دارند هیچوقت نمی تونند دوستان خوبی برای ما ها باشند. چون هیچ درکی از حقایق موجود ما ندارند

  درست هست که هیچکس کامل نیست. اما غلط هست  باکسی  رابطه رفاقت بگیریم که در او نه تنها بارقه ی تلاش برای تحرک وتحول نیست بلکه به نادانی هایش رنگ ولعاب  زیبا می دهد ورفتارهای زشتش را بزک کرده به ما غالب کند

اینطور آدم ها  در لجن بی عفتی دست وپا می زنند ومی خواهند همه را آلوده کنند.

بنابراین قیمت دوست به متانت. نجابت. وقار.حیا وصداقت وباورهای بارور شده ی اوست

 اعتقاد واعتماد واعتباری که  با توجه به درک درست متقابل نسبت به هم پیدا می کنیم باعث تعمیق محبت و قوت رابطه ی صمیمانه ما می شود وانسداد رابطه ای که اینگونه ازاساس  محکم  باشد تقریبا محال است.

   والی الله المصیر

حمیدرضاابراهیم زاده

12بهمن1394

 

*تمامی حقوق مربوط به این اثردرانحصار مولف محفوظ است


نوشته شده در تاريخ جمعه هجدهم آبان ۱۳۹۷ توسط حمیـــدرضـا ابراهیـــــم‌ زاده

 

حال من خوب است  ولحاف زرد صبح  درباغ پهن شده است

حال من خوب است وباغ در اشغال گنجشکان بال بال می زند.

حال من خوب است و انار باغ دلش پاره وخون می چکد از فراغ آنچه که کالبدش را به چالش وا می دارد

حال من خوب است وفنجان چای داغ درکنارکتاب نجوا میکند که هرخشکی آرزوی امتزاج با تری دارد وهر تری دلش می خواهد درآغوش خشکی غرق شود.

حال من خوب است تسبیح وانگشترم درکنارهم آرام گرفته اند وفارغ از دستها وانگشتانی که آنها را به تلاطم وا می دارند خاموش یاد دست بزرگ می کنند

 

نتیجه تصویری برای پاییز

 

درمسیر حیات من انسانهایی قرار گرفتند که همگی  چراغ راه بوده اند.

ومن به واسطه ی همه ی این نیکان اندوخته های کمی برای خود دارم که برای همین داشته های اندک مامور به تکلیف شده ام

خرد اندک وبضاعتی که مسئولیت آوراست.

 وچون  توقعم بیش ازآن بود باید آزمونهای بسیاردشواری را ازسر می گذراندم. وباید بگذرانم

ازاو خواسته بودم که آزمون مرا با مرگ عزیزانم آغاز نکند.و...

به هرحال توقعات ومداخلاتم کم وبیش مرا ازفربهی تسلیم  درآورد ودانستم که چقدربی مقدارم.

 باوردارم وبه یقین رسیده ام که شرط گذاشتن واما اگر ولی وچرا گفتن درطریقت عاشقی کفر آوراست ومذموم.

بله. به همان آموزه های  نیک باورانه به خدا پناه می برم وبه پشتیبانی قدرت اوتکیه می کنم که به نص حکیم او همان وکیل وشاهد وقاضی است. هرآنچه که دلش بخواهد قوانینش را تغییر می دهد وهرخط قرمزی را برمی دارد و هر بودی را نبود وهر نبودی را بود می کند.

اززوال عمر باکی نیست خدا همه ی ما را که درپیله ی اسم ونام وشهرت وآبرو تنیده ایم رابی پرده نگذاردوبه ستاریت خود آبرو و حریت وبندگی ما را نگهدارد

 که او سریع الرضا وستارالعیوب وعلام الغیوب  است ونسبت به باورکنندگانش غیرت سهمگینی دارد.

 کشتگان خنجر تسلیم را هر زمان ازغیب جانی دیگر است

حمیدرضاابراهیم زاده

16آبان 1395

 

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر در انحصارمولف  محفوظ است

 


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۷ توسط حمیـــدرضـا ابراهیـــــم‌ زاده
درآستانه ی رحلت جانسوز پیامبر رحمت نبی اکرم الگوی تمام نمای بشریت قرارگرفته ایم

وهمچنین این روزها مصادف شده است با شهادت  سبط اکبر؛امام حسن مجتبی ذریه ی رسول خدا و فرزند ارشد حضرت زهرا وامام متقین که هم درآفرینش وهم در رفتار شبیه جدش رسول خدا بوده است.

وهمچنین شهادت خورشید ولایت حضرت مهربانی و معرفت امام علی بن موسی الرضا هشتمین چراغ هدایت وشناخت بشریت دراین روزها واقع شده است.

نتیجه تصویری برای شهادت پیامبر

 

مصیبت جانگداز فقدان هر سه زاویه ی مثلث محبت و بردباری و دانش را به علاقمندان وتابعین و پیروان راه  حق وشکیبایی ودانش ومهرورزی  به ویژه به پیشگاه امام عصر تسلیت وتعزیت عرض نموده و از خداوند برای وجود نازنین ایشان تندرستی وسرسلامتی تمنا داشته و برای همه ی شما عزیزان آرزوی سلامتی و پایداری درپیروی از آئین اهل بیت عصمت وطهارت  دارم .

حمید رضا ابراهیم زاده

 


نوشته شده در تاريخ سه شنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۷ توسط حمیـــدرضـا ابراهیـــــم‌ زاده

سوال :

منظور از دفائن العقول در نهج البلاغه چیست؟


باسلام :

در  فراز 36 و37 خطبه ی اول نهج البلاغه،  امام نیک باوران حضرت علی(ع) درباره دلایل بعث رسل (بعثت) می فرماید:

و یثیروا لهم دفائن العقول 

از دلایل بعثت انبیا برانگیختن و به فعالیت رسانیدن حقایق مخفی شده در عقول است.

«فبعث فیهم رسله» خدا رسولان خود را در میان مردم مبعوث فرمود؛ «و واتر الیهم انبیائه»؛ انبیای خودش را یکی بعد از دیگری فرستاد - یعنی به یکی قناعت نکرد، پشت سر هم فرستاد که هر کدام آمدند و تأیید و تأکید قبلی را کردند.

چرا؟

بخاطر لحاظ جنبه ی تکامل بشر و مراتب رشد و با توجه به تحول و انقلاب خرد فردی و اجتماعی و مقتضیات زمان سی ربعثت همراه با نیاز و رشد عقلی جامعه تدریجا تکامل می یافت که در مقاله ی مقتضیات بعثت به این موضوع هم اشاره کردم.

میفرماید: 

« وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون»  سوره  بقره آیه 4

چون که صد آید نود هم پیش ماست                       نام احمد نام جمله انبیاست /مولوی

«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِیرُ»؛ بقره 285

باور به رسالت نبی اکرم ، باور به همه ی انبیا و پیام آوران سابق است.

باور به همه ی ابعاد رسالت پیامبران از آدم تا خاتم از کتاب تا مکتب یعنی یقین داشتن به یگانگی خدا .

اینجاست که حضرت امام فرمود:

«لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول»؛

تا ادای عهدی را که خداوند در فطرتشان با آنها بسته بود از آنان بخواهند و نعمت های فراموش شده او را به یادشان بیاورند و با ارائه دلایل بر آنان اتمام حجت کنند و دفینه های خرد آنان را برایشان برانگیزند.

منظور از "حقایق مخفی شده در عقول" چیست ؟

 بنظر می رسد:

یثیر در واقع منقلب کردن و جوشش و فعال سازی امری خاموش باشد.

جوشش عقول یا قلیان خردها یعنی به فعالیت واداشتن ذهن و خرد که انرژی بالقوه و ساکن است.

مانند پف کردن ذغالی که زیرش آتش باشد و یا آتش زیر خاکستر.

طبق نظر بسیاری از اندیشمندان فلسفه و... :

عقل مجموعه ای محصور و مدون از استعدادها را در خود دارد. منتها با تحصیل و یا تحریک دانش خاموش، ما  آن را بدست می آوریم.

تحصیل یعنی بازیابی وبدست آوردن و ریکاوری از فایلی که در حالت عادی فولدر ساکنی بیش نیست اما با بازکردن و فعال کردن این فولدر اطلاعات اقدام به حرکت های بزرگ و بازدهی موثرمی کند.

عقول همان عقال و لگام  شتر و اسب است که برای کنترل و احصا بکارمی آید .

عقل، پاسبان و نگهدار و قید و بند  کنده و شکارچی  است.

عاقل در واقع در بند کننده ی دانش وسازمان دهنده ی نگهدار دانش و یا احساس است.

 

 

نتیجه تصویری برای لامپ

 


اعتبار دانش و دانایی به جوشش و تحول و تکامل و کارایی آن وابسته است.

اما:

دانش نوری است که در قلب فراوری می شود و یا فرود می آید.

امام صادق:

العلم نور یقذفه الله   فی قلبه من یشاء ./مصباح الشريعة، ص 16

دانش نوری است که به اراده ی خدا در قلب هر کسی که بخواهد پرتو می افکند.

قرآن به عنوان معجزه ی رسالت نبی اکرم کتابی است که نماد دانش بوده و حجت و برهان و فصل الخطاب و کرامات مردم آخرالزمان محسوب می شود.

این کتاب بر قلب نبی اکرم نازل شده است نه بر مغز ایشان.

و إنه لتنزیل رب العلمین نزل به الروح الأمین 192

علی قلبک لتکون من المنذرین193

بلسان عربی مبین ..شعرا194

یا

«قل من کان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبک باذن الله » بقره97

در این مبحث، عقل با بعثت نبی اکرم  که معجزه اش دانش است. تحریک به فعالیت می شود و دانش سیال به نبوغ و اختراع و تحول می انجامد.

نور دانش در قلب کسانی قرارمی گیرد که حضرت حق به ظرفیت و ظرافت آن اعتماد بیابد و خوشش آید و اراده به اعتبار فرماید.

بنابراین دلهای اهل خرد منور به نور خداست. و چشمه های جوشان نبوغ از چراغ نور واحد ازلی جان می گیرد و تا ابد می تاب.د

همه ی امامان و معصومین و اولیا ی خدا. همه ی دانشمندان و نوابغ علمی همه ی خردمندان و صاحبان اندیشه و فهم دفینه های خرد هستند که به مرور همراه با مقتضیات زمان رخ بر می افروزند.

و دنیا را با نگاه و خرد خویش متحول ساخته و در پویایی دانش و تکامل بشر نقش مهم و بنیادینی را ایفا می کنند.

و در یک جمله بعثت پیامبر جوشش نبوغ و تکاپوی خرد تکامل منزلت و هویت انسان کریم  و رسیدن به توسعه ی همه جانبه در رفاه و عزت و تعالی کرامت انسان است.

حمیدرضاابراهیم زاده

18خرداد 1393

 

تمامی حقوق مربوط به این اثر در انحصارمولف محفوظ است.

 


نوشته شده در تاريخ یکشنبه سیزدهم آبان ۱۳۹۷ توسط حمیـــدرضـا ابراهیـــــم‌ زاده

پس از خوردن میوه ی ممنوعه شیطان رواج دهنده ی زندگی نباتی و حیوانی انسانها شد.

بُعد ملکی انسان نمایان شد و به خاک کشانده شد.

زندگی انسان به اجتماعی شدن راه یافت و انقلاب های متعددی برایش رخ داد.

زندگی اجتماعی با انقلاب کشاورزی و انقلاب شهر نشینی شکل کامل تری گرفت.

و شیطان هم با توسعه یافتگی انسان بیشتر به چشم آمد.

شیطان همواره آمر به شر و فقر و رکود و فساد بود.

و از جنبه ی سستی و رسوبات خاکی بشر بهره می جست.

شیطان نبض بازار و... را در دست گرفت و در بیشتر ابعاد زندگی خاکی و روانی بشر حضور یافت.

گاه استیلایش بر بعد خاکی بشر آنقدر زیاد می شد که به راحتی منویاتش را بر بشر تحمیل یا وسوسه می کرد.

بدیها و زشتی های عمل بشر به چشمشان زیبا جلوه می نمود. و در ذائقه ی راستین بشر تصرف کرد.

و با توجه به عداوت و کینه ای که از ازل نسبت به بشر داشت به کشتن و خونریزی نسبت به بشر مبادرت می ورزید.

جنگها و فسادهای سازمان یافته ای رانسبت به بشر ترتیب می داد...

و خداوند انسانهای مقتدری چون انبیا را برای رویارویی و تسلط بر شیطان بر زمین ساکن کرد و مکنت داد.

تا شیطان را مهارکنند و به نوزادی بشر استحکام و مدد بدهند.

حتی سلیمان نبی از آنها برای کارگری و غواصی استفاده کرد.

اما همچنان بدلیل نیازها و مطالبات بشر به رشد و توقعاتش برای بهتر زیستن و آسودگی هایش؛ انسان گاه به فراخوانهای زیبا و لذیذ و اغواگرانه شیطان تن می داد.

با این همه قند شیطان در خون اغلب نوع بشر رسوخ کرد.

و اینگونه در خون انسان ژنوم ابلیس تاثیرگذار شد.

و هر چه میزان قند شیطنت در خون بالاتر برود تصمیمات و تفکرات انسان ها ابلیسی تر می شود.

و همینطور با تلاش انبیا قرار شد انسان تلاش کند تا از بعد ملکی به سمت بعد ملکوتیش اوج و عروج بگیرد.

و ان لیس للانسان الاماسعی...

و اکنون در عصر یوم الدین. انسانیت در گذار از پروسه ی تکاملش دارد شیطان را می فهمد.

انسانیت هنوز دوران کودکیش را می گذراند و تا بلوغ کامل باید مسیر را بپیماید.

و چون در روز چهارم خلقت به سر می بریم و هنوز هم به بلوغ نرسیدیم .

طبیعی است رغبت و عادت به شیطنت در اوج اشتیاق انسان است.

اگر دیدگاه مانسبت به حوزه ی آفرینش به بلوغ برسد همه ی زوایای دنیا و عقبا را متوجه می شویم.

که در نگاه اول و این تغییر زاویه دید امام عصر هم دیده خواهد شد.

چون ایشان حاضرهستند ولی زاویه ی دید ما برای درک رویتش مناسب نیست.

قرار هست با بلوغ انسانیت و فهم بشر نسبت به محیط و علل آفرینش به توسعه و تکامل موعود برسد.

و زوایای دیگرنگاهها و فهم و درک سایر پدیده ها برایمان مکشوف شود.

و قطعا در این جایگاه انسان شیطان را به عینه خواهد دید.

و تقابل و سنگ اندازی هایی که شیطان برای عدم وصل انسان به حقیقت کامل بعنوان چالش مهم روز علیه انسان بوجودمی آورد را در می یابد.

باورهای انسان های کامل نسبت به اوامر پروردگار به یقین مبدل می شود و وجود شیطان برای بشریت بسیار تلخ و گزنده می نمایاند.

و در این گرانیگاه و مقطع کاملترین نوع بشر و یا رهبر خیر یعنی حضرت امام عصر بصورت مستقیم با رهبرحزب شیطان یعنی ابلیس در مصاف خواهد شد.

طبیعی است یک وسعت و تغییر شگرفی در دنیا به مثابه دید برزخ کاملی رخ می دهد و...

 

 

 

نهم آبان 1392

حمیدرضا ابراهیم زاده

 

-تمامی حقوق مربوط به این اثر در انحصار مولف محفوظ می باشد.

 


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه نهم آبان ۱۳۹۷ توسط حمیـــدرضـا ابراهیـــــم‌ زاده

تاختن و ساختن و باختن 

 

 دوزخ دلواپسی اندوختن و آختن

 

 دوختن وسوختن ومهر تو افروختن

 

شوق بهشت دل ازاین باخته اندوختن...

 

نتیجه تصویری برای تاختن

 

حمیدرضاابراهیم زاده

17 بهمن93

 

* تمامی حقوق مربوط به این اثر درانحصار مولف می باشد


نوشته شده در تاريخ دوشنبه هفتم آبان ۱۳۹۷ توسط حمیـــدرضـا ابراهیـــــم‌ زاده

القلب حرم الله

 قلب کعبه واقعی است که خدا خود بدست خویش بنا کرد.

واین کعبه ی سنگی  نیز اثر حضرت خلیل هست که ره گم نشود.

کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود. حاجی احرام دگر بند و ببین یار کجاست.

ابراهیم حاجی قلب خویش است که خدا را درآن ساکن کرد. وابراهیم ازاین لحاظ خلیل هست که بمقام خلت رسید .

خلت سرخی آتش به رنگ سرخ خون کفتری است که نقش آتش ، روی ذغال و هیزم می افتد  .

هیزمی که عین آتش هست ولی جنس و کالبدش ازچوب هست.که وجودش از شدت نزدیکی به آتش ناری می شود.

  وابراهیم ازاین روی خلیل خداست که با وجود کالبد انسانی خویش به تمام ذهنیات خود درباره خدا وآفرینش به مراتب عالی یقین و تسلیم  ونزدیکی و خلت رسیده است

مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَٰذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ (حج -78)

پیرو این  وجاهت انتظارات وتوقعاتی  هم  جناب ابراهیم (ع)از خدا یافته بود برای همین مقام خلت وخلیلی و رابطه ی فوق حساس ونزدیکش  با ذات اقدس ربوبی است.

اما حضرت قلب که معنی متن واصالتش هم از عالم بالاست ونقطه ی جان دراین ظریفه ی گوشتی سامان می پذیرد ، صاحب عقول وشعائر هست.

برخلاف عقل که صاحب شعور وادراک نیست ولجام وعقالی بیش برایش مترتب نمی شود. ونقش پاسبان و زندانبان را دارد.دوره فعالیتش به حضورقلب مبتنی است. و هرگاه  که بر قلب غالب شود حسابگری می کند.

انسانی که حساب گر می شود امرقلبی را درک نمی کند و ازهمین زاویه درک بهشت ولذت ها ی معنوی و اخروی برایش مشکل ومحال می شود.

لذتهای شنیداری ناشی از استماع آواز وسخنان شیوا واشعار برای عقل مداران چندان امتیازی ندارد و بلکه قابل حظ و بهره ولذت نیست.

قرآن نیز کتاب بیان است که برقلب پیامبر یا بیت المعمور نازل شد وعقل قریشیان و...را براین نزول دشمنی بسیار بود.

 اندیشه با عقل ویا حساب ورزی شخص را ازقواعد درک امور ربانی برحذر می دارد واین چنین می شود که ریا و تزویر گل می دهد. واگر قرار باشد کسی با حسابگری خدا پرستی کند باید  به عدل  حق بسنده کند. و قانع باشد .وعدل برای عادل همان حسابگری است.

آن وقت است که خدا وند با  دو دوتا چهارتای ما  باما رفتارمی کند...

الهی عاملنا بفضلک ولا تعاملنا بعدلک .یاکریم!

واینجا ست که جناب انسان بدلایل عقلی و تنسک برعقل معاش وتجربی خویش همیشه ی خدا بدهکار محضر حضرت رحمان می ماند.

خدایی که خود شاهد و وکیل و قاضی است دوست دارد به مهر ولطف وکرم و رحمانیت ورحیمیتش اشتهار یابد که فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم  الا تعلوا واتونی مسلمین (نمل - 31)

ما آدمیان  هرچقدربیشترعقل ورزی می کنیم، بیشتر  برخود  و دیگران ستم روا می داریم.

واگردراین مقطع  حضرت شاهد که وکیل وقاضی عالمین است ،بخواهد با حسابگری وعقل خود باما حساب کند  مطمئنا انسان بازنده ای بیش نیست.

 الهی به عدلت با من رفتارمکن ، بلکه به فضل بذل ولطف ومحبتت چشم دوخته ام ...

 قلب خانه ی خداست به کسی جز خدا نباید جایش داد.

آگاه باشیم که دل بیدار و زنده فقط جای خداست . دلی که ابلیس بخواهد درآن سکنی گزیند یعنی عذر خدا را خواستن...

انسان اهل وامن دلش جای خداست . یاد خدا همیشه بردل و زبانش جاری است. وازدست ودل وزبانش به مردم سود می رسد.

والی الله المصیر

حمیدرضاابراهیم زاده

تبریز5آبان1394

 

تمامی حقوق مربوط به این اثردر انحصار مولف محفوظ می باشد


نوشته شده در تاريخ سه شنبه یکم آبان ۱۳۹۷ توسط حمیـــدرضـا ابراهیـــــم‌ زاده
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک